عاشق بدشانس
آقای «شهسواری» که مردی بسیار متمکن و ثروتمند است، به همراه همسر و دو فرزند خویش "شاهد" و "شعله" زندگی آرامی را میگذراند. یک روز بر حسب اتفاق شاهد با دختری با نام «رویا» آشنا و دلباخته وی میشود و تصمیم میگیرد با او ازدواج کند، اما بنا به دلایلی او را گم میکند. پدر شاهد قصد دارد تا به همراه خانواده به فرانسه رفته و در آنجا زندگی کنند؛ اما شاهد با این موضوع مخالفت میکند. پس از مدتی، شاهد به طور اتفاقی رویا را میبیند و از او خواستگاری میکند. اما در این میان پدر شاهد با اطلاع از شرایط رویا و بنا به دلایل خاصی با ازدواج آن دو به شدت مخالفت میکند؛ اما شاهد بدون توجه به تهدیدهای پدرش با رویا ازدواج میکند. پدر شاهد به همراه همسر و دختر خود به فرانسه میروند و شعله نیز در آنجا ازدواج میکند. پس از مدتی آنها به ایران بازمیگردند و به دیدار شاهد میروند. در این دیدار حقیقتی آشکار میگردد و پدر شاهد تصمیم تازهای میگیرد که باعث تغییر مسیر زندگی شاهد میشود.