سبد سفارش شما خالی است!

خبر خیلی سریع درمیان ده پخش شده بود و حالا تمام مردم ده به مدرسه آمده بودند تا از جهت و یا چگونگی آن اطلاع پیدا کنند. آقا معلم آمد و به همه گفت که خبر را درست شنیده‌اند و فردا تمامی بچه‌ها را با اتوبوسی به دیدن امام خمینی (ره) خواهند برد. بزرگ‌ترها کمی اعتراض کردند ولی بعد از مدتی راضی شدند که بچه‌ها را به دیدار امام بفرستند. به مادرم قول دادم جای او هم امام را زیارت کنم. وقتی به حسینیۀ ارشاد رسیدیم، جمعیت زیادی در آن‌جا جمع شده بود. تا این که امام آمد، آن‌قدر مهربان بود که به رویای شیرین فرو رفتم و با صدای مردم که برای او دعا می‌کردند به خود آمدم. آن روز از ته دل برای امام دعا کردم. "زیارت" یکی از چندین داستان کوتاه کتاب حاضر است. داستان‌های دیگر عبارت‌اند از: نامه؛ رفتن؛ و نامۀ نرگس.