خیابانهای بیشناسنامه
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان که در دو روایت حال و گذشته بیان میشود درباره دختری به نام «رعنا» است که 15 سال پیش در دانشگاه به همراه دوستش «ترنم» و همسرش «امیر» با پسری به نام «ماهان» آشنا میشود که شیشه مصرف میکند. رعنا بنا بر دلایل شخصی از ماهان میخواهد که به او شیشه بدهد و ماهان او را به خانهاش دعوت میکند. حالا پس از 15 سال رعنا که در شیراز زندگی میکرد به تهران و به درب خانه ماهان آمده و پشت در خانهاش بیهوش افتاده است؛ ماهانی که اینک با دختری به نام «ستاره» زندگی میکند و ... .