سیب مهربان
داستانهای کودکان و نوجوانان
در یکی از روزهای اول پاییز، زیر درخت سیب کرم کوچکی به دنیا آمد. کمی بعد باران بارید و کرم کوچک برای فرار از سرما به جستوجوی لانهای پرداخت. اما هیچکس حاضر نشد به او کمک کند، تا این که یک سیب مهربان به کرم اجازه داد تا در تنش لانه بسازد. سیب با این که به دلیل وجود کرم کوچک در درونش احساس درد شدیدی میکرد، اما هیچگاه ناله و اعتراضی نکرد. تا این که یک روز دختر کوچکی از ده آمد و زیر درخت سیب ایستاد. دختر هرچه تلاش کرد نتوانست سیبی بچیند، و به گریه افتاد. سیب مهربان که طاقت گریههای دختر را نداشت، روی دامن دختر کوچولو پرید و کرم کوچولو که با این کار سیب درس فداکاری آموخته بود خود به موجود دیگری کمک کرد.