سگ فداکار
کودکان در این کتاب داستان سگ با وفایی به نام((ابرش)) را میخوانند. قربانعلی مرد خیر و نیکوکار روستاست که به کشاورزی و دامداری روزگار میگذارند و به خانوادههای بینوا کمک میکند .ابرش نیز برای گلهها و حریم ده نگهبان مطمئنی است .در اواخر یکی از زمستانهای پر برف، قربانعلی تفنگش را برمیدارد و برای شکار به کوهستان میرود .ابرش نیز با او همراه میشود . قربانعلی پس از چند ساعت پیادهروی، یک قوچ کوهی شکار میکند اما در راه بازگشت دچار طوفان میشود و به غاری پناه میبرد .دقایقی بعد چند گرگ گرسنه در اطراف غار پیدا میشوند .قربانعلی که متوجه میشود کیسه باروتش را در راه گم کرده، خود را در مقابل گرگهای گرسنه بیدفاع میبیند اما ابرش در دهانه غاز میایستد و با گرگها گلاویز میشود و اگر چه زخمهای شدیدی برمیدارد چند گرگ را از پا در میآورد .تا این که ...