راز خواب پسر خیاط
افسانهها و قصههای ایرانی / افسانههای عامه
در روزگاران گذشته، پادشاهی درمییابد پسر خیاطی خواب شیرینی دیده و از او میخواهد رویایش را بازگو کند و چون پسر امتناع میکند او را به زندان میافکند. پسر راهی برای فرار مییابد و به بارگاه دختر شاه میرسد. او متوجه میشود شاه فرنگ، معمایی مطرح و تهدید کرده است در صورت نیافتن پاسخ به آنان خواهد تاخت. پسر پاسخ را یافته و به هرآنچه شاه فرنگ در پی آن مطرح میکند پاسخ میدهد. شاه که به هوش و ذکاوت پسر پی برده او را به همسری دخترش درمیآورد و آنان برای ملاقات با شاه فرنگ راهی آن دیار میشوند. پسر خیاط در آنجا نیز از هر آزمونی موفق بیرون میآید و آن هنگام که با همسر خویش به وطن بازمیگردد و پس از مدتی کودکشان به دنیا میآید خواب سالها پیش را برای پدرزن خود بازگو میکند و آن، ازدواج وی با دختر پادشاه است. جلد سوم از مجموعة «افسانههای مادربزرگ» دربردارندة سه افسانة قدیمی با نام راز خواب پسر خیاط؛ دانة انار؛ و دختر نارنج و ترنج است.