مالون میمیرد
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
راوی داستان مردی است که در یک اتاق خالی و تنها روی تختی دراز کشیده و مرگش را لحظهشماری میکند؛ چرا که با مشاهدة نشانههایی، احساس میکند به زودی خواهد مرد، خودش هم نمیداند که چگونه و به وسیلة چه کسی به آن اتاق آورده شده است. تصور میکند شاید در جایی ضربهای به سرش خورده است و به یکباره بیهوش شده و کسی او را به این اتاق آورده است. هر از گاهی خاطراتی از زندگیاش را به یاد میآورد. خدمتکار خانمی دارد که موقع غذا خوردن، غذای او را روی میزی درون اتاق نزدیک در میگذارد، بدون این که خودش وارد اتاق شود و راوی نیز با عصایی که در دستش دارد، آن را به میز چرخداری که غذا روی آن گذاشته میشود، قلاب میکند و میز را به سمت خود میکشد. او برای این که این دورة انتظار برای مرگ را به راحتی طی کند، سعی میکند داستانهایی برای خودش تعریف کند و هرجا که داستانها به نقطههای حساس میرسد، آنها را رها میکند و سراغ اتفاقاتی میرود که در اطرافش در حال به وقوع پیوستن هستند. مثلا از پنجرة اتاقش چشم به بیرون میدوزد، ابرها را نگاه و دربارة ستارهها فکر میکند، یا به پنجرة همسایههایی که روبهروی اتاق او هستند و سعی میکند با اتفاقاتی که داخل آن خانهها میگذرد، خودش را مشغول سازد. داستان حاضر اثر «ساموئل بکت» (1906-1989 م) ـ نویسندة برجستة فرانسوی ـ است.