بازی با مرگ
داستانهای فارسی - قرن 14
پزشک متخصصی بر اثر حادثهای خودش به کما میرود. دکتر «آلبرت»، رئیس بیمارستان به همراه پزشک دیگری بالای سر بیمار درباره قطع سیستم تنفسی بیمار صحبت میکنند، این در حالی است که بیمار صدای آنها را میشنود. او در آن حالت صدای موج دریا، صدای عشقش «لنا»، صدای پارس کردن سگش «کاسپر» و خنده کودکان را میشنید. او حتی احساس میکرد که غرولندهای لنا را میشنود و... .