پرسترویکا در پاریس
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
پاراس در مسابقه برنده شده بود. او با شعف فراوان و به خیال خودش، به بهترین نحو از روی همه موانع پریده بود. اسب شماره دو که یک اسب شاه بلوطی و اخته از جنوب کشور بود، در مسابقه آن قدر از پاراس عقب افتاده بود که او نتوانسته بود صدای سنتی پاهای آن اسب شاه بلوطی بر روی چمنها را بشنود. او فکر کرد از روی خط پایان، تقریباً رقصکنان عبور کرده بود. همه خوشحال بودند؛ سوارکار با پشتک از روی او به پایین پرید، تیمارگر را بوسید و مربیاش دلفین، او را در آغوش کشید و سه حبه قند قهوهای به او داد. البته به غیر از خوراک فوقالعاده و خوشمزه هویج هایی که بعد از مسابقه، وقتی عرقش خشک شد و آرام گرفت، به او دادند.