کلارا و خورشید
داستانهای انگلیسی - قرن 21م.
من و رزا تو که بودیم، جایمان وسط فروشگاه کنار میز مجلهها بود و به نیمه بزرگتر ویترین دید داشتیم؛ بنابراین میتوانستیم بیرون را تماشا کنیم. کارمندان شتابان در گذر، تاکسیها، دوندهها، جهانگردها، مرد گرا و سگش و بخش پایینی ساختمان آریو. بیشتر که جا افتادیم، مدیر به ما اجازه داد به جلوی فروشگاه، درست تا جلوی ویترین پیش برویم و بعد توانستیم ببینیم که ساختمان آر پی او واقعاً چقدر بلند است و اگر درست به موقع آن جا می بودیم، خورشید را حین سفرش در گذر از نوک ساختمانهای سمت خودمان تا سمت ساختمان آریو میدیدیم.