مانا
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که در آن روایت گمگشتگی شخصیتهای رمان میان گذشته، حال و آینده بیان شده است. داستان خاندانی که چندین نسل است سررشته از دستشان در رفته و شیرازه پیوندشان سالهاست از هم گسسته است. «مانا» بازمانده خاطرات در این ویرانه، پی خود میگردد. در داستان میخوانیم:«آن روز «مانا» نفهمیده بود که چرا تا گلبرگ رفت یکهو توی دلش خالی شد. توی حرفهایشان، چیزی کلاف پیچدرپیچ ذهنش را نخ کش کرده بود».