گرگی که آواز میخواند
داستانهای کوتاه روسی
روزگاری در میان حیوانات جنگلی، گرگ خاکستری حریص و خشمگینی زندگی میکرد. همسایهها از دست او در عذاب بودند. رفتار این گرگ عادی نبود؛ هر چه از بد و خوب گیر میآورد، به لانه میبرد. گرگهای دیگر فقط گرسنه میشدند، زوزه میکشیدند؛ ولی این گرگ پیر پشمالو، حتی وقتی گوسالهای را در شکم جا داده بود، باز هم زوزه میکشید و میخواند میکشم تو رو. میخورم تو رو...