وصیت
مخاطبان، داستان حاضر را این گونه پی میگیرند :((اکنون به آخرین روز و یا شاید حتی به آخرین ساعت زندگیام رسیدهام .پیرمردی هستم تنها و بییار، بیمار و دردمند و خسته از زندگی .آمادهام که به دنیایی دیگر قدم بگذارم که باید از این دنیا بهتر باشد .من مالک آسمانخراش شیشهای هستم که در آن نشستهام .نود و هفت درصد از سهام شرکتی که در این آسمانخراش قرار دارد، زمین اطراف آن، به وسعت نیم مایل از سه جهت، دو هزار کارمندی که در شرکت به کار مشغولاند و بیست هزار نفری که در اینجا کار نمیکنند همه و همه به من تعلق دارند...سه سال پیش هم وصیتنامه دیگری تنظیم کردم و تمام اموالم را به بیش از یکصد موسسه خیریه بخشیدم، اما .((....