دیوار خشتی
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان درباره دختری به نام «باران» است که درگیر عشقی نافرجام میشود، عشقی که موانع زیادی سر راهش قرار گرفته و سرانجام جز تباهی، هیچ برای باران ندارد. باران به قصد انتقام کورکورانه در گرداب این عشق اسیر شده است و هرچه دستوپا میزند بیشتر و بیشتر در منجلاب فرو میرود. در بخشی از این داستان میخوانید: «بعد از سه سال سکوت همدست قاتل خودش را معرفی کرد. سرخطِ خبرها بودم چرا؟ چرا من باید بشوم خبر حوادث روزنامههای حوادث و همشهری که زنی بعد سه سال سکوت خودش را همدست شوهرش در قتل پدرش معرفی کرد؟...».