آی حسنی چرا مسواک نمیزنی؟
داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای تربیتی / دندان - بهداشت - داستان
در یک ده کوچک، حسنی با پدر و مادرش زندگی میکرد. حسنی پسر خوبی بود و همیشه به پدر و مادرش کمک میکرد. حسنی در کلاس هم همیشه دانشآموز باادب و درسخوانی بود. اما حسنی با وجود همة خوبیهایش یک اخلاق بد هم داشت و اصلا به بهداشت دندانهایش توجه نمیکرد. یک شب وقتی داشت شام میخورد، دندانش درد گرفت و صبح پدرش او را به شهر برد تا دندانش را به دندانپزشک نشان دهد. آقای دکتر گفت: «چون مسواک نزدی دندانت را کرم خورده و زرد شده است». حسنی به آقای دکتر قول داد که همیشه بعد از خوردن غذا مسواک بزند.