سودازده
«سودازده» روایت مردی است که همسرش به بیماری تنگی نفس دچار شده است. مرد برای به دست آوردن راهی برای درمان بیماری همسر و نیز به دست آوردن آرامش و آزادی و فراغت از احساس و اندیشه، همسر و پسرش را ترک گفته و به منطقهای سرسبز در کنار دریا میرود. طی مدت طولانی که مرد خانوادهاش را ترک میگوید، همسر و فرزندش رنجهای بسیاری را متحمل میشوند تا این که سرانجام بیماری زن وخیمتر میشود. در این حال پسر که برای یافتن آذوقه و هیزم به جنگل پامینهد با کمال تعجب مشاهده میکند که کسی از قبل هیزم و آذوقه برای او آماده کرده است. این عمل بارها تکرار میشود تا در نهایت پسر درمییابد که این شخص پدرش بوده است. زمانی که پدر و پسر با یکدیگر پس از گذشت سالها روبهرو میشوند، پسر از تشدید بیماری مادر سخن میگوید. اما همین که مرد بر بالین همسرش حاضر میشود، با مرگ او مواجه میشود.