قصههای چاخان و پاخان
در این کتاب مصور، پنج داستان به اسامی ((فرنی فرنی))، ((تخممرغهای ابری))، ((یک روز گرم))، ((بچه تشک)) و ((روزگار فراوانی)) برای کودکان نگارش یافته است .این داستانها جملگی به شرح ماجراهای دو دهقان به نامهای ((چاخان)) و ((پاخان)) اختصاص دارد که طی آن به کارهای عجیب و غریب اشاره میکنند .در داستان اول، چاخان و پاخان در یک روز زمستانی که برف بسیار زیادی روستا و کوهها را پوشانده بود، یک دیگر را میبینند .پاخان میگوید دیروز گاومان مثل آبشار شیر میداد به طوری که صبح از کوه صدای فرنی فرنی میآمد .ما هم از رودخانه خواستیم به طرف کوه برگردد .سپس شیر و شکر و آراد توی رودخانه ریختیم، در پی آن بر اثر نور آفتاب فرنی درست شد اما دیشب هوا سرد شد و فرنیها یخ بست و مثل برف شد .چاخان هم متقابلا گفت من هم صدای کوه را شنیدم که میگفت آب آب، حالا میخواهم چاه دهکده را برای کوه ببرم .چون کوه با خوردن این همه فرنی با یک کاسه آب سیراب نمیشود .