نیکلاس نیکلبی (متن کوتاه شده)
داستانهای انگلیسی - قرن 19م. / داستانهای انگلیسی - ادبیات کودکان و نوجوانان
«رالف» آدم شیادی است. او در ملاقاتی با همسر نیکلاس میگوید به شرطی حاضر است سرپرستی آنها را بپذیرد که نیکلاس در چند روز آینده مشغول به کار شود. او خود، نیکلاس را مجبور میکند در مدرسهای به عنوان معلم استخدام شود. نیکلاس نخست با خوشحالی میپذیرد، اما هنوز چندروزی نگذشته است که متوجه میشود آقای اسکوئز، مدیر مدرسه، مرد بسیار بیرحم و خسیس و خبیثی است. او بچهها را در مدرسه زجر میدهد و پولی را که پدر و مادرشان میفرستند به آنها نمیدهد. همچنین بچهها، از جمله نیکلاس، را تنبیه میکند. همهچیز در این مدرسة شبانهروزی عجیب و غریب است؛ وضع درسی بچهها خوب نیست و همه استخوانی و رنگپریدهاند. اما پس از گذشت مدتی از اقامت نیکلاس در مدرسه و مشاهدة رنج و مشقت بچهها اتفاقاتی به وقوع میپیوندد که داستان حاضر را شکل میدهد.