من از تو، میترسم
سه داستان کوتاه "به من دست نزنید"!، "متکای من، متکای مادر "و "من از تو میترسم "محتوای مجموعه حاضر را تشکیل میدهند که مخاطبان آن نوجوانان هستند . آخرین داستان که مایهای از طنز دارد، ماجرای مادر و پسری است که با اتوبوس عازم شهر هستند اما در بین راه میان مادر و راننده بگومگویی تند در میگیرد که پسرک را دچار وحشت میکند .پسر تا زمان رسیدن به خانه همچنان حالتی از ترس دارد و بهرغم لحن آرامبخش مادر که به پسرش میگفت تو نباید از راننده میترسیدی و اصولا نباید ترسو باشی، پسرک به مادرش میگوید که او از راننده نترسیده بلکه از مادرش دچار وحشت و ترس شده است .