عشقی از جنس باران
«سهیل» جوان تحصیلکرده و بااعتقادی است که با مادرش زندگی آرامی را سپری میکند. «نیلوفر»، دخترعموی سهیل، با بهانههای مختلف سعی میکند با سهیل ازدواج کند، اما موفق نمیشود. سهیل برای اشتغال در رشتة مهندسی عمران به فرانکفورت آلمان رفته و در آنجا به طور اتفاقی با دختری فهمیده و خودساخته به نام «سوگل» که در مقطع دکترای روانشناسی تحصیل میکند آشنا میشود، بین آنها دلبستگی عاطفی به وجود میآید و آن دو در مدت کوتاهی به معنای واقعی عشق و انسانیت پی میبرند؛ اما دست تقدیر نقشههای آنها را برای آینده به بازی میگیرد.