بانوی خیال
داستانهای فارسی - قرن 14
ترانه در یک شرکت پخش دارو استخدام میشود. مهرداد، مدیرعامل شرکت عاشق و دلباختة او میشود و خیلی زود به او اعتماد میکند و تمام اسرار شرکت و اسناد و چکها را در اختیار ترانه قرار میدهد. بعد از مدتی مهرداد وقتی به سراغ ترانه میرود، متوجه میشود که او خانة خود را ترک کرده و به لندن رفته است. آنها به زودی متوجه میشوند که ترانه تمام اسناد و مدارک و چکها را با خود برده است. مهرداد به کمک دوست صمیمی خود، صدرا، در پی کشف این ماجرا برمیآیند و در پیگیریهای بعدی متوجه میشوند که ترانه با نقشة قبلی و برای انتقام پدر خود از شرکت به آنجا آمده و استخدام شده است.