کانی تینو
داستانهای فارسی - قرن 14
«مجید» پسر ثروتمند یک بازاری در تهران، بر اثر رفتوآمد به خانة دوستش «بابک» در سنندج، در زمان سربازی، عاشق «شیرین» خواهر بابک میشود. او علیرغم محرومیت از ارث پدریاش، و کتک و تحقیر از جانب خانواده و اقوام متعصب شیرین، سرانجام به وصال او میرسد. شیرین در حالی که دو فرزند دوقلو به نامهای «شیلدن» و «آوات» به دنیا میآورد، بر اثر ناپختگی بنای ناسازگاری را گذاشته و قصد دارد که به همراه برادر و مادرش به آلمان برود؛ اما مجید حاضر به ترک وطن نمیشود و شیرین او را ترک میکند. مجید سالها به انتظار بازگشت شیرین میماند، اما از او خبری نمیشود. به ناچار با زنی به نام «شایسته» که از شوهر اولش فرزندی به نام «شهروز» دارد ازدواج میکند. زندگی آنها به آرامی و خوشی میگذرد تا این که بر اثر اتفاقاتی سرنوشت دوباره شیرین را با گذشتة تلخ و غمبار و سرنوشت دردآورش رو در روی مجید و فرزندانش قرار میدهد.