جوانی کجایی که یادت بخیر
داستانهای فارسی - قرن 14
«در روستای صد و پنجاه خانوار یک دسته مطرب بود که در عروسی ها مردم را شاد داشتند و در مراسم دیگر هم شرکت می کردند. از جمله موقع درو و جمع آوری غلات دهل می زدند و مقداری گندم می گرفتند. تا اینکه یک پیش نماز عالم از شهر به روستا رفت و سخنرانی جامعی کرد که همه ی دهل ها را کنار گذاشتند.» داستان بالا یکی از داستان هایی است که نویسنده ی این مجلد از یک کتاب قدیمی نوشته ی«فاضل بسطامی» -که یکی از ملاهای منبری خیلی قدیم بوده- انتخاب کرده و ضمن شرح آن به بعضی از مطالب آن اشاره نموده است.