پریا
داستانهای فارسی - قرن 14
"پریا" و "ارمیا" پسرعمو و دخترعمو هستند و از کودکی با یکدیگر بزرگ شدهاند. پریا به شدت دلبستهی ارمیا است و تمام وقت خویش را با او میگذراند. پس از قبولی پریا در کنکور، همسایهی جدیدی به کوچهی آنها میآید. پریا سریع با "عسل" ـ دختر همسایه ـ دوست میشود ولی در این رفتوآمدها، عسل و ارمیا همدیگر را دیده و ارمیا به عسل دل میبندد. ارمیا در مقابل زیبایی عسل ناتوان شده و با او ازدواج میکند. پریا نیز چند روز قبل از عروسی آنها به اتفاق داییاش، حمید، به سوئد میرود و در آنجا با دوست حمید ـ فرخ ـ آشنا میشود. آن دو پس از اتفاقاتی در ایران با یکدیگر ازدواج میکنند و حاصل این ازدواج پسری با نام "عمران" است. سه سال پس از ازدواج پریا، با باز شدن راه کربلا، مردان فامیل به همراه فرخ به کربلا میروند ولی فرخ در یک بمبگذاری به شهادت میرسد. ارمیا که مدتی است از عسل جدا شده پس از این اتفاق تلاش بسیاری میکند تا با نزدیک شدن به عمران و پریا، اشتباه گذشتهی خویش را جبران کند و در نهایت سه سال پس از شهادت فرخ زندگی مشترکی را با پریا آغاز میکند.