ترنم شالیزار
داستانهای فارسی - قرن 14
«یوسفخان»، ارباب روستا، با دختر زیبای روستا «نرگس» ازدواج میکند و نرگس را تنها عشق خود خوانده و وفاداری خود را اعلام میکند، اما در طول زندگی با نرگس، بارها به او خیانت کرده و زخمی عمیق بر باور و احساس او وارد میکند؛ اما نرگس همچنان با صبوری، خود را به دست سرنوشت سپرده و نسبت به همسر خود وفادار میماند. پسر ارشد آنها «مرتضی» با دخترعمة خود «نازنین» ازدواج میکند. او نیز بعد از مدتی راه پدر را در پیش میگیرد، در حالی که همسرش باردار است، به تهران میرود و با دختری به نام «محبوبه» ازدواج میکند و صاحب دختری به نام «سوگل» میشود. بعد از یک سال و نیم با شرمندگی نزد خانواده برمیگردد و نازنین او را میبخشد و زندگی همراه عشق و بخشش را با او سرمیگیرد؛ اما این زندگی توام با آرامش و اعتماد دوام چندانی ندارد و بار دیگر او شاهد بیوفایی مرتضی و دگرگونیهای زندگی و حوادث تلخ توام با دلتنگیهای بیشماری میگردد.