انگشتر عقیق
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، ماجرای فراز و نشیب زندگی دختری به نام «مهوش» است. مهوش در دورة قبل از انقلاب در خانوادهای متموّل زندگی میکند. در پی گردشی در لواسان، او با پسری به ظاهر متعصب و عامّی به نام «ناصر» آشنا میشود. امّا با گذر زمان عشقی عمیق بین آن دو به وجود میآید و برخلاف فاصلة طبقاتی و اختلافات عقیدتی خانوادة مهوش، مهوش با ناصر ازدواج میکند. بعد از مدّتی، به دلایل سیاسی و نابسامانی اوضاع کشور، مهوش به همراه خانواده از ایران خارج شده و با اردشیر ازدواج میکند. امّا در طی سالها، به معنی و مفهوم عشق حقیقی پی برده و سرانجام، با دعاهای ناصر، در روستایی پرطراوت در ایران، بعد از پیروزی انقلاب، دوباره به وصل هم رسیده و زندگی سعادتمندانهای را آغاز میکنند.