خری که میخواست زندگیاش را تغییر دهد
داستانهای تخیلی / الاغها - داستان
«پندار» کرهخر نوجوانی بود که صاحبی به نام «پدرو» داشت. برنامة هر روزة پندار به جز روزهای یکشنبه رفتن به مزارع سبزی و میوه به همراه صاحبش و بازگشت به دهکده بود. روزهای یکشنبه سپندار همسر ارباب و دخترش «بوبولینا» را از بین کوچههای باریک به سوی کلیسای کوچکی که روی تپه قرار داشت میبرد تا عبادت کنند. پندار و دوستانش در محوطة کلیسا همدیگر را ملاقات میکردند. پندار احساس خوشبختی واقعی نمیکرد و تصمیم گرفته بود علیه این روزمرگی اقدامی کرده و خودش را آزاد کند. روزی که به همراه صاحبش برای فروش میوه و سبزی رفته بود و توسط کدبانوهای دهکده محاصره شده بود، زنبوری به او نزدیک شد و اتفاقی افتاد که پندار از فرصت استفاده کرد و تصمیم خود را عملی کرد. این کتاب مصور برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.