دستگاه لطیفهگو
«جفری» که روزهای شنبه، در مغازه سمساری آقای «پرندرگاست» کار میکند، به طور اتفاقی، دستگاه عجیبی را مییابد که لطیفههای بسیار جالب و خندهداری چاپ کرده و بیرون میدهد. صاحب سمساری، آن را به جفری بخشیده و پیشنهاد میکند هفتهای یک روز، مردم را برای دیدن و استفاده از دستگاه، به فروشگاه دعوت کنند. خیلی زود، عده بسیاری برای خواندن لطیفههای دستگاه به مغازه آمده و جفری درآمد خوبی به دست میآورد. افراد مختلفی که به دیدن دستگاه لطیفهگو آمدهاند، با خواندن و شنیدن مطالب آن اوقات خوشی را سپری کرده و شاد میشوند. این مساله، تنها آقای «جنکینسون»، مغازهدار بدخلق مغازۀ کنار را ناراحت میکند. مدتی بعد دستگاه خراب شده و مطالب ناراحتکنندهای چاپ میکند. جفری و دوستش تمام سعی خود را برای تعمیر آن به کار میگیرد و هنگامی که مردم بار دیگر برای استفاده از آن به سمساری میآیند، بسیار خوشحال میشوند. شبی بعد از تعطیلی فروشگاه، آنها درمییابند آقای جنکینسون برای آسیب رساندن به دستگاه وارد مغازه شده است. آن دو برای این که مرد همسایه را از تصمیمش منصرف کنند لطیفههایی از دستگاه را برایش میخوانند و او که پس از مدتها خندیده، به اشتباه خویش پی میبرد.