تا همیشه با تو
«حدیث» در سنین نوجوانی با پسری با نام «رضا» ازدواج میکند. او پس از چندی درمییابد که باردار نمیشود، به همین دلیل از جانب خانوادة همسرش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. در این میان، بنا به دلایلی مادر حدیث، از دختر خود بیاطلاع است و به دلیل تنهاییاش پرستاری دختری با نام «فاطمه» را به عهده میگیرد. تا این که یک روز بر اثر آزار و اذیتهای رضا، حدیث به شدت آسیب دیده و راهی بیمارستان میشود. مادر حدیث پس از آگاهی از ماجرا به کمک پدر فاطمه، حسین، دخترش را از بند اسارت رضا رها ساخته و به خانة خود میآورد. حسین که از همسرش جدا شده است، با دیدن حدیث دلباختة او میشود و با او ازدواج میکند. این ازدواج مسیر زندگی همة آنها را تغییر میدهد.