افول سکولاریسم و پایان صهیونیسم
کتاب حاضر پژوهشی است در خصوص "سکولاریزم". بر این اساس نگارنده نخست به مفاهیم و چگونگی شکلگیری سکولاریسم در مغربزمین پرداخته و سپس با استناد به دلایل و شواهد و نقل گفتارهایی از اندیشمندان غربی، بیپایه و اساس بودن آن را نشان میدهد. وی در پایان از بشارتها و مژدههایی دربارهی پایان اسراییل و پایان اسطورهی شکستناپذیری صهیونیزم سخن به میان میآورد. به زعم نگارنده: "سکولاریزم، مذهبی حکومتی، سیاسی و اخلاقی است. دینی که اروپا آن را به جای مسیحیت پذیرفته و بدان گردن نهاده است. دینی که زندگی آنان را به دو بخش تقسیم کرده است: بخشی برای خدا که شامل اجرای برخی شعائر تعبدی در کلیسا، و پارهای اعمال شخصی میشود و بخش دیگر، از آن قیصر است که در آن به هر شکل که خود میخواهد و صلاح میداند و موافق هوا و خواست اوست، در مسائل حکومتی, اخلاقی, و اقتصادی بر جان و مال و آبرو، بر تعلیم و تربیت و تمامی جنبههای دیگر زندگی حکم میراند!" وی همچنین خاطرنشان میسازد: "عقلای استعمارگر، هر از چندگاهی اصلاحات و واژههایی را خلق میکنند و آن را شیوع و گسترش میدهند تا بدانها هم مردمان را و اندیشمندان را سرگرم و مشغول جدل و جروبحث کنند، و هم ذهن آنان را برای اقدامات و تصمیمگیریهای بعدی خود آماده سازند! "مدرنیسم، پستمدرنیسم، امپریالیسم، موج دوم، موج سوم، نظم نوین جهانی، دهکدهی جهانی، و جهانی شدن (که نام و سرپوشی است برای آمریکایی شدن)" و.... از جملهی این واژهها هستند که هریک زمانی به بازار آمده، عدهای را به خود مشغول کرده و راه را برای نفوذ بیشتر استعمارگران گشودهاند. و "سکولاریزم" نیز که جدایی دین از سیاست و کوتاه کردن دست دین از نهادهای سیاسی و مدنی است، از جملهی این اصلاحات است. هرچند "سکولاریزم در عصر جدید، به معنای کنار گذاشتن آگاهانهی دین از صحنهی معیشت و سیاست معرفی شده حکومت سکولار، حکومتی است که با دین ضدیتی ندارد.." اما سکولارها عملا دشمنی آشکارا و کینهتوزانه با دین و مخالفت با هرچیزی را که رنگ و بوی دینی میدهد، در سرلوحهی کار خویش دارند".