سلام بر آفتاب ( خاطراتی از جانباز حسین کارگرشورکی)
جانبازان - ایران - یزد (استان) - خاطرات / کارگرشورکی، حسین، 1345 - خاطرات / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - خاطرات
غروب بود و داشت هوا تاریک میشد و عراقیهای بعثی از خط مقدم، گلوله توپ و کاتیوشا به داخل شهر فاو میزدند و من کمی وحشت برم داشت و برگشتم. بچههای ستاد تاکتیکی بودند. نماز مغرب و عشاء را به جماعت خواندیم. شهر فاو شهری بندری است که کنار رودخانه اروند و خلیج فارس واقع شده است و هوای آن شرجی و بسیار گرم است. شب سفره پهن شد و جای همگی خالی، شام خوردیم. بعد از شام، کمی با شهید نامجو درد و دل کردم و کم کم آماده خوابیدن شدیم. تا صبح با پشهها سر و کله میزدیم. صبح روز بعد...