کاش به کوچه نمیرسیدم: مجموعه داستان
داستانهای فارسی - قرن 14
خواهر راوی با داشتن پنج فرزند و پس از گذشت 15 سال از زندگی مشترک، به سرطان مبتلا شده و جان باخته است و اینک طی برگزاری مراسم تشییعجنازة وی برای آخرینبار پیکر او را در خانهاش میگردانند. راوی با مشاهدة جسد خواهرش به یاد سخنانی که او در حال احتضار گفته بود میافتد. بدینترتیب که خواهرش در 15 سالگی دلباختة پسری شده بود که همواره در کوچه سر راهش قرار میگرفته است. اما وی با سررسیدن برادرش در همان کوچه و از ترس آبروریزی در حضور مردم همواره از شیفتگی خود نسبت به این پسر سخن نمیگفته است تا این که سرانجام با مردی دیگر ازدواج میکند و پس از گذشت 15 سال و آن هم در حال احتضار از این راز پرده برمیدارد. راوی با شنیدن سخنان خواهر، با خود میگوید: کاش آن روز به کوچه نمیرسیدم. داستان کوتاه «کاش به کوچه نمیرسیدم» یکی از 14 داستان کوتاه مجموعة حاضر است. عناوین برخی دیگر از داستانهای کتاب بدینقرار است: قصة گریه تمام نمیشود؛ بهت؛ رسیدن؛ نقد یک داستان؛ دلی که سوخت؛ دلیل دیگر؛ و همه مثل هم میشویم.