میانرشتگی
مطالعات «میان رشتهای» از بسیاری ابعاد، به مثابۀ امری نوظهور در نظام آموزشی و پژوهشی دانشگاهی شناخته میشود. میانرشتگی را میتوان شیوهای از زندگی نکتهسنجانه و آگاهانه با رشتهها دانست، با این درک که همواره میتوان اساسیترین مفروضات آنها را مورد چالش قرار داد، یا با بهرهگیری از طرز فکرهای جدید به آنها نیروی دوباره بخشید. مطالعۀ میانرشتهای بالاتر از همه بیانگر «بومیتزدایی» دانش است. این بدان معناست که افرادی که در محدودۀ طرزفکرهای تثبیتشده کار میکنند، باید هموار از محدودیتهای فکری و نهادی موجود در آن محدودۀ کاری آگاه باشند و خود را از تعصبات انعطافناپذیر و همچنین نگرشهای تکبعدی برحذر دارند و به تامل و تدبیر بیشتر در مطالعات خویش بپردازند. در این کتاب مولف کار خود را با ردیابی اصطلاح میانرشتهای آغاز میکند، سپس به چگونگی شکلگیری و پیدایش رشتههایی چون تاریخ، زبان و ادبیات انگلیسی و... و چالشهای فراروی فرآیند شکلگیری و بالندگی این رشتهها میپردازد و در نهایت تلاش مینماید تا دفاعی مستدل از ضرورت گسترش دانش میانرشتهای عرضه کند.