آوای شب
مالک دهی که «تنها» در آنها زندگی میکرد، کشاورزی را از اهالی ده گرفت و آنها را دچار بیکاری و کارگری کرد. در یک سال بر اثر فراوانی بارش برف، سیل ویرانگر، ده آنها را به خشکسالی بدل کرد و رفتهرفته ده خالی از سکنه شد. تنها نیز به تهران آمد و در راهآهن مشغول به کار شد. اما بعد از مدتی اخراج شد. او سه سال بیکار بود و در این مدت، در دروازهغار، داخل گودها، در یک دخمة هشتمتری اجارهای زندگی کرد. تنها، برخلاف میلش با رشوه در یک بانک استخدام شد. اما دوباره اخراج گردید اما پس از مدتی به لطف دکتر حبیبی که دکتر اقتصاد و تحصیلکردة آلمان بود به حکم نگهبانی به شیراز فرستاده شد. تنها چندین بار دیگر به علت عدم نیاز به نیروی انسانی اخراج شد و این آوارگی و سرگردانی وی همچنان ادامه داشت.