سلطان طلسم شده
داستانهای عربی - ترجمه شده به فارسی
در زمانهای قدیم، در شهر بغداد، سلطان جوانی حکمرانی میکرد که بسیار عادل و درستکار بود. قصر او، بسیار بزرگ بود و در کنار رود دجله قرار داشت و هر روز بر طبق عادت همیشگی، مینشست و از مناظر زیبای باغ اطراف قصر لذت میبرد. باغ قصر پر از گلهای زیبا و درختان سر به فلک کشیده بود و پرندگان زیادی در آن لانه داشتند. سلطان عاشق پرندگان بود. گذراندن وقت ایوان قصر، آرامشی خاصی به او میداد. درباریان نیز این فرصت را غنیمت شمرده و تمام مسائل مهم مملکت را در ایوان با او در میان میگذاشتند.