تقی آهنگر میشود: بر اساس مثل "بمیر و بدم"
داستانهای تمثیلی - ادبیات کودکان و نوجوانان
"تقی"، غلام "میرزاعباس تاجر"، "بسیار تنبل و دست و پا چلفتی بود. میرزا بارها تلاش کرد که او فن و حرفهای بیاموزد، ولی تقی هربار او را مایوس میکرد. او روزها بسیار میخورد و شبها میخوابید. آنقدر چاق شده بود که از در رد نمیشد. میرزا تصمیم گرفت او را به کاری سخت بگمارد تا کمی لاغر شود. بنابراین از آهنگر خواست او را به شاگردی بپذیرد. از آنجا که او کاری بلد نبود آهنگر او را به دمیدن کوره گمارد. در ابتدا تقی پس از چندبار دمیدن خسته میشد آهنگر نیز خیلی سخت نمیگرفت ولی بعد از یک هفته تصمیم گرفت که با او جدی برخورد کند. هربار که تقی از او اجازهی استراحت میخواست آهنگر راضی نمیشد. تا این که تقی از او خواست به جای ایستادن، نشسته بدمد. آهنگر نیز اجازه داد. پس از مدتی اینبار تقی از او خواست که بخوابد و بدمد. آهنگر که از دست او خسته شده بود با فریاد گفت: "فقط بدم، چه جوریاش مهم نیست، تو بمیر و بدم". از آن به بعد هرگاه آدم تنبلی با آوردن بهانههای بیجا بخواهد از زیر کار شانه خالی کند به او مثل "بمیر و بدم" را میگویند. داستان بر اساس یکی از مثلهای "امثال و حکم" بازآفرینی شده است.