شلوار، اشباح، ای وای!
داستانهای فکاهی مصور / دفترچههای خاطرات
«جیمی کلی» در این کتاب از مجموعه «خاطرات یک بچه دست و پا چلفتی»، با مادرش درباره مد لباس گفتوگو میکند، اما در حین گفتوگو جملهای از جیمی باعث میشود تا مادرش از دست او عصبانی شده و جیمی را در اتاقش زندانی کند. اما جیمی اصلا دلیل رفتار مادرش را درک نمیکند. خودش فکر میکند شاید حضور پدر باعث شده تا مادرش عصبانی شود و... شما میتوانید دیگر خاطرات جیمی کلی را در این کتاب دنبال کنید.