پنی پرستار
مشاغل - داستان / داستانهای اجتماعی
"پنی پرستار" صبح از خواب برمیخیزد و به درمانگاه نوزدان میرود. او نوزاد آقا و خانم "بیکر" را معاینه و از سلامت او اطمینان حاصل میکند. سپس نبض و دمای بدن خانم "گراون" را اندازه میگیرد و داروهای آقای "گرامبل" را میدهد. ناگهان صدای آژیر آمبولانس، که نشاندهندهی وضعیت اضطراری است، به گوشش میرسد و برای کمک میرود. "بیلی بنا" با چکش بر روی انگشتش کوبیده و درد زیادی دارد. پنی دست او را تمیز کرده و سپس باندپیچی میکند. کودکان در این مجموعه با شغل پرستاری در قالب داستان آشنا میشوند.