موش چاخان و گربه دروغگو
روزی موش کوچولو به دروغ به آقا گربه گفت که قرار است خالهاش به دیدنش بیاید و نیز افزود که او از گربهها میترسد. بنابراین از آقا گربه خواست نشان دهد با دیگر گربهها فرق دارد و خواست تا چند روزی از خانه برود. آقا گربه پذیرفت، اما پنهانی به خانه برگشت تا هر دو موش را بخورد. آن دو وقتی به دورغ یک دیگر پی بردند بازهم دروغ دیگری به یکدیگر گفتند، اما در این هنگام هر دو به خنده افتادند و تصمیم گرفتند که دیگر دروغ نگویند و سالهای سال با خوبی و خوشی در کنار یکدیگر زندگی کردند. این داستان تخیلی برای گروه سنی «ب» به چاپ رسیده است.