پولینا چشم و چراغ کوهپایه
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده برای گروههای سنی (د) و (ه) نگاشته شده است. در این داستان «پولینا» که پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده بود با یکی از بستگانش زندگی میکرد که زنی بسیار خشک و خشن بود. حدود دهسالگی، پس از یک بیماری طولانی که مجبور شدند حتی موهای سرش را بتراشند، «پولینا» برای بهبود بیماری پیش پدربزرگ و مادربزرگ خود به ییلاق میرود و در آنجا زندگی متفاوتی را تجربه میکند. با پسرکی همسنوسال خود که بهطور مادرزادی نابیناست آشنا میشود. «پولینا» به شیوهای ابتکاری به آموزش پسر میپردازد و با حضور انسانی و مؤثر خود موجب تحولاتی در زندگی مردم شده بهطوریکه از آن به بعد، بسیاری از مردم خاطره این پرستوی جوان را با محبت به یاد میآورند و او را چشموچراغ کوهپایه میدانند.