داستان ابوالحسن و غلام بینظیرش
اسلام - مطالب گونهگون - پرسشها و پاسخها
کتاب حاضر، بازآفرینی داستانهای کهن در قالب داستانهای نو است که در قالب داستان به موضوع اسلام و مسائل متفرقه به صورت پرسش و پاسخ اختصاص دارد. در خلاصة داستان آمده است: در آمل، مردی پروتمند و بازرگان زندگی میکرد. او به دورة پیری رسیده بود، امّا فرزندی نداشت. مرد بازرگان نگران مال و اموال بدون وارث خود بود، تا اینکه بعد از دعا و نیایش و نذر، خداوند به وی پسری عطا کرد. نام پسر را «ابوالحسن» گذاشتند. ابوالحسن به دایه سپرده شد و به تدریج قرآن، امور مذهبی، دینی، فرهنگی، هنری و خوشنویسی و... را آموخت و توسط مربّیان تیراندازی و اسبسواری را نیز آموخت. وقتی که ابوالحسن به سن جوانی رسید، پدرش مرد، در حالی که به «ابوالحسن» سفارش کرده بود که اموال را بیهوده هدر ندهد. بعد از مرگ پدر، ابوالحسن شروع به حیف و میل کردن اموال کرد و فقیر شد. تنها غلام او «تَودد» نزدش ماند. به پیشنهاد غلام، ابوالحسن غلام را نزد پادشاه برد و قرار شد که پادشاه بعد از آزمودن او، در علوم مختلف اسلامی، او را به قیمت گرانی بخرد. به همین دلیل دانشمندان و علمایی از تمام کشورها جمع کرد و به مباحثه و پرسش و پاسخ دربارة مسائل مهم به خصوص اسلام مشغول شدند.