پلک بزن بانو
قهرمان داستان، دختری جسور و با اراده است که در کشاکش حوادث انقلاب به حرفه عکاسی مشغول است. «سیما» بعد از پیروزی انقلاب همچنان به عنوان یک نیروی فعال برای روزنامه محلی شهرستان عکس های خبری تهیه می کند؛ و این امر موقعیت اجتماعی خوبی برایش فراهم می سازد. اما حسادت یکی از کارمندان زن با همدستی معاون سردبیر باعث برکناری«سیما» از کار می شود. او از ترس خشونت های مادر و برادر معتادش چیزی نمی گوید، و بیشتر اوقات به حرم امام رضا(ع) می رود. سرانجام به تقاضای سردبیر دوباره«سیما» مشغول به کار می شود، تا این که تماس تلفنی مردی به اسم«آقای سعیدی» با رقه ای از امید در دل«سیما» روشن می کند. او چند پیش در یکی از مصاحبه های خبری اش با آقای سعیدی آشنا شده، و ملاقات های پی در پی آنها موجب علاقه مندی آن دو به یکدیگر می شود. در ادامه داستان ماجرای ازدواج پنهانی«سیما» و «سعیدی» را می خوانید که حوادثی تلخ را برای دخترک رقم می زند.