نازنین
داستانهای فارسی - قرن 14
یادم میاد روزی را که اولین خواستگار در خانهمان را کوبید و من و مامانم اینا رو مبهوت کرد. فقط 14 سالم بود. تازه قد کشیده بودم و سینه هام برجسته شده بود. تازه به گفته دیگران خوشگل هم نبودم. لاغر مردنی، سفید و بور با صورتی که کشیده و چشمهای قهوهای معمولی و لبهای باریک. صورتم تازه داشت از جوشهای غرور جوانی لطمه میخورد و چندتایی روی چانه و گونههایم خودنمایی میکرد. مژههایم از فرط بوری معلوم نبود و ریزی چشمهایم را بیشتر نشان میداد. موهایم که قبلاً کاملاً بور بود، داشت تغییر رنگ میداد و چند رنگ شده بود. مثل مش موها را 2 رنگ و 3 رنگ میکند، موهای من ترکیبی از طلایی و شکلاتی و بور روشن دیده میشد.