ماه گرفته: نمایشنامه در چهار پرده
زمانی "ملک جمشید" در اوج جوانی و غرور دستور میدهد که نگهبانان، درخت توت خانهی پیرزنی را قطع کنند تا پرندگان به جای نشستن بر روی شاخههای آن به باغ ملک جوان بیایند، در حالی که میوههای درخت توت تنها منبع درآمد پیرزن بودند. او که از این ظلم به سختی دلآزرده شده آهی میکشد و جمشید را نفرین میکند تا به طلسمی گرفتار بشود که زنده بماند و همیشه عذاب بکشد. چندی بعد ملکجمشید با درویشی برمیخورد که سیبی به سرخی خون در دست دارد. ملک سیب را از چنگ درویش درآورده، به سرعت میخورد، غافل از این که در این سیب یک کرم جادو وجود داشته و هر روز که میگذرد در دل ملک بزرگتر میشود تا به یک اژدهای دو سر تبدیل میشود که با نفرینش همهچیز را از بین میبرد. ملک جمشید درمییابد که غذای این اژدها فقط دل دختران باکره است. بنابراین تا صد شب، هر شب به بهانهی ازدواج، دختری را وارد قصر خویش کرده و بکام اژدها میفرستد. تا روزی که نوبت به دختری روستایی با نام "پریناز" میرسد. او که دل در گروی عشق پسر چوپانی به نام "مهریار" دارد به هیچروی حاضر به ازدواج با ملک جوان نمیشود. ملک به خشم آمده دستور میدهد آن دو را در دیواری زندهبهگور کنند. تنها راه خلاصی آنها از این دیوار این است که یک دوره بگذرد و صدبار ماه بگیرد. در صدمین بار، در فاصلهی بین گرفتگی ماه و روشناییاش، این دو جوان آزاد میشوند و باید راه هندوستان را درپیش گرفته و در معبدی "دشنهی آبگینه" را به دست آورند و به وسیلهی آن طلسم را باطل کنند. در تمام این مدت آن دو حق ندارند حتی برای لحظهای یکدیگر را لمس کنند. دو جوان به کمک اسب استثنایی خویش، به سرعت به سرزمین هندوستان میرسند اما دختر چهلگیس که در معبد مورد نظر زندانی است آنها را آگاه میکند که دشنه دیگر در این محل نیست و باید در پی آن به بالای کوه قاف و نزد استاد آهنگر بروند. دو جوان با وجود تنگی وقت، با کمک و راهنمایی اسب استثنایی، خود را به آهنگر میرسانند و آنجاست که درمییابند "دشنه" در حقیقت، "گویی بلورین" است. اما دریغا به محض این که مراسم آغاز میشود و آنها باید اوراد را بخوانند، ماه شروع به نورافشانی کرده و طلسم، آن دو دوباره به درون دیوار منتقل میکند؛ تا دوره و سدهی دیگری بگذرد و شاید این بار آنها موفق شوند.