شب آفتابی
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر، داستانی با موضوع عاشقانه و اجتماعی است. دکتر «شیخیان» که دختری جوان و بیست و هفت ساله است، با مادر خود «ریحانه» زندگی میکند. پدر او شهید شده است و مادر به تنهایی دخترش را بزرگ کرده و در تربیت وی از هیچ کوششی دریغ نکرده است. دکتر «شیخیان»، با معاینة یکی از مریضان پی به خویشاوندی وی با خود میبرد. او «یوسف شیخیان»، پسرعموی وی است که بعد از سالها بیخبری برای پیدا کردن آنها آمده است. آمدن «یوسف» مصادف با گشوده شدن رازهایی از گذشته و بازگشت پدر میشود و ماجراهای جالب و غیرقابل پیشبینی آنها را به سوی یک زندگی جدید سوق میدهد.