لباسهای جدید امپراتور
داستانهای چینی - قرن 20م. / داستانهای تخیلی
در این کتاب مصور و رنگی ماجرای امپراطوری بازگو میشود که بزرگترین لذت زندگیاش پوشیدن لباسهای نو و تازه است .همیشه خیاطان بسیاری مشغول دوختن لباس برای امپراطور هستند .تا اینکه یک روز، زن و مردی خیاط به شهر میآیند و ادعا میکنند که میتوانند لباس جادویی بدوزند، لباسی که فقط آدمهای باهوش میتواننند آن را ببینند .امپراطور از آنها میخواهد تا آن لباس را برایش بدوزند .سرانجام زمانی که پادشاه میخواهد لباس جادویی را بپوشد متوجه میشود که هیچ لباسی در کار نیست.اما بهخاطر اینکه او را احمق نخوانند چیزی نمیگوید او هنگامی که برهنه به میان مردم میرود کودکی فریاد میزند " :اما امپراطور که چیزی نپوشیده "!این داستان برای گروه سنی "ب "به فازسی ترجمه شده است .