آلفرد هیچکاک و سه کارآگاه در راز رد پاهای شعلهور
"الویز دابسن" به همراه پسرش "تام" و به دعوت پدر برای دیدن وی راه درازی را طی کردهاند اما درست هنگامی که به شهر محل اقامت او میرسند، "پاتر" به عوض استقبال از مهمانهای خویش غیب شده و علاوه بر آن اتفاقهای وحشتناکی نیز در منزل وی اتفاق میافتد. سه جوان کنجکاو شهر سعی میکنند راز گم شدن پاتر را کشف کنند. آنها درمییابند این مساله با حضور چند غریبه در شهر ارتباط مستقیم دارد و پس از تحقیق بسیار درمییابند که پاتر، اشرافزادهای از کشوری اروپایی است که بر اثر کودتا سلطنت آن متلاشی شده و اکنون تاج خانوادۀ سلطنتی در اختیار اوست و افراد غریبه برای بهدست آوردن آن به این شهر آمدهاند. هنگامی که غارتگران، دختر، نوه و سه جوان را گروگان گرفتهاند، پاتر، سرانجام از مخفیگاه خویش بیرون آمده و هنگامی که درمییابد، آخرین شخص خانوادۀ سلطنتی، سالها پیش، هنگام فرار، کشته شده، بالاخره راضی میشود تاج را برای نگهداری در موزۀ کشور خویش، به تعقیبکنندگان تحویل دهد. سه پسر پس از پایان ماجرا، واقعه را برای "آلفرد هیچکاک"، کارگردان سینما، روایت میکنند تا وی از آن فیلمی پرهیجان بسازد.