فیلها و موشها
داستانهای کودکان و نوجوانان
در جنگلی دور از شهر، موشها، فیلهایی زندگی میکردند که در اثر نباریدن باران، آبی برای خوردن نداشتند. آنها در جستجوی آب از شهر موشها گذشتند. فیلها متوجهشدند که هزاران موش را زیر پا له میکنند. موشها نزد سلطان فیلها رفتند و از او خواستند تا برای رسیدن به آب از مسیر دیگری عبور کند. سلطان فیلها قبولکرد و آنها مسیر خود را تغییر دادند. سالها بعد فیلها در دام سلطان کشور مجاور گرفتار شدند. موشها که جریان را شنیدند به طرف محل فیلها راه افتادند. آنها با دندانهای تیز خود طنابها را پارهکردند و فیلها را آزاد کردند. موشها از اینکه توانستهبودند قرض خود را اداء کنند خوشحال بودند.