پایان خزان
داستانهای فارسی - قرن 14
قطار راه طولانی را از شمال به مقصد تهران به سرعت میپیمود. مسافرین قطار مردم عادی و زندانیان انتقالی، به همراه ماموران بودند. یک زندانی از شیشة پنجرة قطار به بیرون نگاه میکرد. او هرچه بیشتر مردم، دهقانان، کشاورزان و... را تماشا میکرد، متوجه جنب و جوشی بین آنها میشد. ماموران نیز متوجة این تغییرحال مردم شده بودند، گویا مردم خودشان را مهیا میکردند تا شور و شعف و خوشحالی خود را با یکدیگر تقسیم کنند. زندانی تکهای از روزنامه را به دست میآورد که روی آن کلمة انقلاب چاپ شده بود. این کلمه نوعی از قدرت تحمل در قبال رنجهایی که زندانیان به خاطر این واژه کشیده بودند، به وجود میآورد. سرانجام قطار به مقصد رسید و مردم عادی پیاده شدند. برای مشارکت در انقلاب به دنبال مردمی که در حال نبرد بودند، دویدند. این مجموعه حاوی داستانهایی از وقایع دوران انقلاب اسلامی است که با عنوانهای نیلوفر، شب تشنج، سخنرانی رئیس ادارة ساواک، فرارسیدن فردا، شکار شکارچی، زنگ جبر، من دوستانم را دست آنها نمیسپارم، منتقد هنری شاه و رفقا، بازگشت، آواز انقلاب و تفنگهای لولهکوتاه به چاپ رسیده است.