بازگشت
داستان حاضر، ماجرای عاشقانة پسری جوان به نام «هوراش» است. هوراش از کودکی شاهد مشاجرة پدر معتاد و مادر دلسوز خود است. بعد از گرفتن دیپلم، پدر و مادر از هم جدا میشوند و همزمان با این اتفاق، هوراش دختر مورد علاقهاش «سمانه» را نیز از دست میدهد. او به کرج و سپس کنار دریا رفته و مدتی در آنجا اقامت میکند. روزی او دختر آقای کاظمی «ستاره» را از حادثهای نجات میدهد. این آشنایی باعث به وجود آمدن عشقی بین ستاره و هوراش میشود. آنها هر دو در عشق شکست خورده و با درک عمیقتری به سوی زندگی توأم با خوشبختی گام برمیدارند.